مرثیه

 

بعد تو، شعر می میرد

بعد تو من ، می پاشم

بعد تو عشق می سوزد

بعد تو ، ترانه ها را، چه کنم ؟

 

هجمه ی بی امان شعر

در دل داغ چشیده ام

بغض نشسته بر گلو

اشک میان دیده ام

 

بی تو با دل چه کنم ؟

حسرت عشقت به سرم

اندوه تو به دوش خود

باز، کشان کشان برم

 

کرم نما و باز بیا،

این دل من خانه ی توست

هنوز هم بر سر من

گرمی آن شانه ی توست

 

راه نشان من بده،

تا که فدای تو شوم

داغم بکن به بوسه ای

تا که گدای تو شوم

 

چو بینمت در شب مرگ

شاعر نو جوان شوم

در این شب دربدری

راهی آن جهان شوم

 

نیاز من به بودنت

نیاز یک دقیقه نیست

همچو نیاز گل به آب

نیاز من، به زندگیست

 

شعر مرا ناجی تو باش

شعر مرا وسوسه کن

شور به قلب من بپاش

مرثیه را ترانه کن ...

 

 

17 مهرگان88

 ====

یادداشت : کسی اینجا هست ؟