به او که تسلیم نشد
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
X-NONE
بی او یکسره،
یکدله باید گریست
و گاه که شعری در خود گم کرده دارم
که قلمی نافرسوده
که خلطی سخن نشده
و شعری به بودن نیالوده دارم
آسمان حتی به سرم سنگین است
شعرهایی که به شور نیالودیم
و شورهایی که در سینه پنهان داریم
دنیایی از سخن های ناگفته ایست
که نگویم بهتر است !
همان بهتر واژه ها
در کنج ذهنم خویش را گم و گور کنند
و به ابتذال بودن تن ندهند
وقتی او نیست
شعری هم نیست
شوری نیست که شعر شود
باید گریست
اما من
یکدله میخندم
که او
او که دیگر نیست
به اندازه سوختن
یک سیگار
یا خاموش شدن
تن مانده ی تلخش!
لایقم نبود
راد مردی زیبا گفت
"عشق را....خدای را....درپستوی خانه نهان باید کرد"
رضا واحدی