Shapur Bakhtiyar

معرفی کتاب: خاطرات شاپور بختیار

چاپ دوم 1386

(تاریخ معاصر ایران به روایت تاریخ سازان)

(طرح تاریخ شفاهی ایران)

به کوشش حبیب لاجوردی

انتشارات صفحه

 

در صفحه 115 این کتاب شاپور بختیار دلیل تقبل نخست وزیری اش را نقل میکند و در ادامه اینده بینی اش نسبت به ایران را می آورد که به اختصار می آورم :

 

... باید این مبارزه را بکنیم و اگر موفق شدیم بهتر و اگر نشدیم من پیش بینی میکنم : (( ای مردم ایران ، شما پدرتان در می آید .))حالا اگر می بینید چهارتا مردم با من موافق هستند(حالا اشرف و چهارتا مزاحم دیگر را کنار بگذارید ) برای این است که حرف هایی که زدم صحیح از آب در آمد ، برای این که من گفتم ((نعلین بدتر از چکمه است )) این درست بود . برای این بود که من گفتم این مملکت تجزیه می شود و یا چنین و چنان میشود . 

 

یا زمانی که از بختیار سوال می شود که چرا نهضت ملی ایران به رهبری مصدق شکست خورد می گوید :

 

- بنده یک قسمت از آن را عرض کردم : به علت این که این قدرتی که در نهضت ملی ایران داشت و کم هم نبود – باید بگویم – این نهضت متشکل ( organize ) نبود . وقتی که متشکل نباشد ، مثل یک چریک است ، مثل یک سپاه بی انظباطی است . ما واحد ها ، سلول ها ، قسمت ها و بخش های مرتب نداشتیم . دکتر مصدق به هیچ عنوانی وقتی نخست وزیر شد ، نمیخواست بگوید که من عضو جبهه ملی هستم . وقتی جبهه ملی یک لیستی برای انتخابات تهران داد ، دکتر مصدق گفت (( اگر اسم مرا گذاشتید که به پیروی از رهبر و اینها ، من تکذیب خواهم کرد... ))

 

خواندن این کتاب خالی از نکات ظریفی که بختیار بهتر از هر کسی آنها را لمس کرده نیست و از این رو به شما توصیه میکنم که: "حتما و حتما بخوانید "

 

لینک خرید اینترنتی کتاب

من و این قلب صبورم ...

دلتنگم می شوی

 

آتش افروز تابستان

در این میانه ی گرما

یاد آور سوز داغ تن توست

در آن روزهای سرما

 

فسوسا که گذشت

و داغ تو را نداشتن

بر اندوه تنهایی

افزون گشت

 

بی تو، کم کم ،

می شکنم !!!

طوری که هیچ کس ،

نفهمد...

 

دروغ میگویم

که کسی را میخواهم ،

من ، یک ، تو می خواهم

که نیست ...

 

تو آیا یک ، من ، می خواهی ؟

 

تنهایی من در قاموس

هیچ شب بی ستاره ای نمی گنجد ،

و هیچ کس مرا به اندازه ای که ،

می خواهی تنها نخواهد کرد !

 

به چشمان بی خوابم سوگند

که بی من بر تو سخت تر می گذرد

و این منم که ساکت و صبور

در خود می شکنم !

 

فردا دلتنگم میشوی ،

از آخرین نگاه مضطرب ات خوانده ام !

دلتنگ نشو ،

همان آخرین عکسم را بردار،  

مچاله اش کن ،

آن عکس ، تصویر آن روز من است !

 

هنوز ماوایی برای دلتنگی داری ؟

هنوز کسی هست، که به جای تو اشک بریزد ؟

بر تو سخت تر میگذرد

دوست دوران کودکی !!!

 

23 امرداد 88

---

یادداشت : گاهی تمام نفرت وجودت را بر سر عشق بکوبی ، بازهم عاشقانه می نویسی ، گذشته ات را که نمیتوانی انکار کنی ! میتوانی ؟ راهی به من نشان بده ...