نوروز 90
تنهاتر از همیشه
جام می ام تهیست
جام غمم پر است
وز جام دل مپرس
کان را به سنگ صبوری شکسته ام
((فریدون مشیری))
آنروز و آنگاه و آنجا که جانم را پاییز تنهایی به اسارت گرفته بود بهار آمد ! با سبد هایی پر از شور و شادی ، نوروزی در زندگانی ام دمید و شوقی برای نوشتن و دم زدن از امید - این پیر واژه نا پیدا و این معجون سحر امیز بودن !
آری ! دوستی میگفت باید جنگید ، تلاش کرد، سرسبزانه و امیدوار مبارزه کرد ، بلاخره ناله و فریاد ما خدا را از خواب بیدار خواهد کرد! و من کوچکترین ایمان دارم روزی که خدا سر از خواب چند صد ساله اش بردارد کم کاری های هزار و اندی ساله اش را جبران خواهد کرد !
این نیم چه امیدی که به هر روز نو داریم قطعا از دعای خیر و ناله و فغان شبانه پدر و نیاکان ماست که خواسته اند این سرزمین روزهای سبز و سرافرازش از راه برسد! مگر میتوان حرکت در مسیر بی انتهای آزادی را دید و به آن بالید اما یادی نکرد از مسیری که پدر ملت ایران ، فردوسی بزرگ بنا گذاشت و نسل به نسل جنگیدند و خون دل خوردند و انقلاب و شورش و خون و شهید پشت شهید را تقدیم این سرزمین کردند تا امروز منو تو راه هایی به امید طی کنیم ؟
مگر میتوان نادیده گرفت آنجا را که "هگل" فرانسوی نوشت : ( زیر هر ذره از خاک ایران مردی به خون خویش خفته است )!یا فراموش کرد که روزی ذره ذره جهان به دانش مان بالیدند و خاک نادانی برسر خویش پاشیدند و امروز ما بودیم و نسل ما که لگد پشت لگد به فرهنگ و دانش مان زدیم تا ثابت کنیم که "شیشه نزدیک تر از سنگ ندارد خویشی"
این نسل ما بود که چشم هایش را بستند و خاک خریت بر سرش پاشیدند و راهی دور و وعده ای ناممکن را از مسیری نشدنی نشانش دادند ! این ما بودیم !
ما بودیم که هر صدایی که دم از آزادی زد را هو کردیم ! هر که مسیر عدالت و آبادی پیشه کرد را ناعادل و نادان و دزد و سفیه و بی سواد خواندیم و خندیدیم و خوابیدیم به این امید که همه جا امن و امان است !
این ما بودیم که زمانی که شنیدیم بر سر فلانی فلان آمده ، حق به جانب لبخندی زدیم و گفتیم به درک ! این ما بودیم !
ما بودیم که حتی رسم بد بودن را بلد نبودیم ، چه برسد به دوستی و پافشاری بر نبرد چند هزار ساله با تاریکی ! آری نباید به حرف گلسرخی گوش داد! برعکس تمام حرفهایش عمل باید کرد زیرا گفت: "بگویید بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند تا آیندگان ندانند بی عرضه گان تاریخ ما بودیم " اما من گمان میکنم و ایمان دارم که باید تاریخ بر سنگ مزارمان بزنند مبادا آینده گان فکر کنند بی عرضه گان تاریخ خسرو گلسرخی ها و کسروی ها و هدایت ها و ... بودند ! نه بی عرضه من و ما بودیم که نشستیم و خندیدیم و خوابیدیم ! حتی ناله کردن و التماس کردن به خدا را یاد نگرفتیم و بد بختی را به گردن گرفتیم و خوشی را به پای قبله های عالم نوشتیم !!!
بر فقر دیگری خندیدیم ، بر سرمان کوبیدند دستشان را بوسیدیم ، گران کردند ، خریدیم ! و هیچ اندیشه ای برای فردای بهتر پیدا نکرده ایم !
نوروز می اید! با دنیایی امید و آرزو ، و ترس و بیم و وحشت، این بار نوروز از هیچ کس به جز ما نمیترسد، دیگر دشمنانش را خاموش می بیند و دوستانش را خائن !
نوروز می آید! تا به یادمان آورد یکسال دیگر گذشت و ما هنوز به فردای این سرزمین وامداریم ! می آید تا به یادمان آورد که راه ما ادامه دارد . باید تلاش کرد و امیدوار به سراغ فردایی بهتر رفت !
صبورانه به انتظار نشسته ام این روز نو را ! امسال دیگر خبری از تنهایی نیست ! امسال همه چیز بوی امیدواری میدهد .امسال راه ها معلوم تر و دردها بی پرده تر رخ عیان نموده اند! آری نوروز در راه است که بگوید زمستان رویین تن با تمام قهر و وحشت اش به بهار سر سبز رنگ میبازد !
نوروز آمد.
ایدون باد
====
در همین رابطه:
یادداشت : باشد که با هم و در کنار هم نوروز ها سراسر شادی و شور را به جشن بنشینیم! باشد که به جای هفت سین بر سر سفره ی هفت شین نیاکانمان در کنار شمع و شراب بنشینیم. امید آن که روزهایی بسیار زیبا و پر از شور و شیدایی در انتظارتان باشد.این کوچکترین را ازیاد نبرید !!
سرافرازی تان آرزوست
رضا واحدی
29 اسفند 89