بابا علی

 

1

می شنوی ؟

هان ؟

باز هم ، همان صدا،

همان شوم

پلشت بود .

 

صدایش را شنیدی ؟

ابلیس مرگ بود

که باز بر بام ما ،

آواز خواند !

 

نمی شنوی ؟
بی گمان ،

او شنید و رفت !

حتی ذره ای

از صدای منحوس

و بد آهنگ مرگ

گله نداشت ،

گویی خوب ترش بود

مردن !

 

2

گر موسیقی دانستمی

بر بالین ات

دف میزدم ،

تا باور کنی

که هیچ کس ،

هیچ کس،

به اندازه تو شاد نبود ،

از شادی مردم !

و در اوج شادی

می گریستم

تا بدانی

هیچ کس

به اندازه تو

غصه نخورد ،

و به اندازه من

دوستت نداشت !

 

3

به میهمانی میروی ؟

به میهمانی خاک ؟

شک نکن

آنجا

ستایش میشوی ،

که چقدر

مرد بودی !!!

 

و خواهی فهمید

که زمین

برای تو

و نازنین همسرت،

ماوای امنی ، نبود

و این روزگار بود ،

که از افلاک

بر خاک کشاندت

و به میهمانی

ابدی برد !

 

4

وه چه سخت است

دیگر تو را نبینم

تا با آن صدای

پیرت ، بگویی :

"خدا را شکر "

"مرحمت زیاد "

 

و دم نزنی

که آی مردم

استخوانم شکست ،

و مرا شکاندند

 

افسوس

افسوس

که شیشه ،

نزدیکتر از سنگ

ندارد خویشی !

 

5

باز دیر شد،

برای اندکی داشتنت !
ای کاش درنگی بود،

که بر دستانت ، بوسه زنم.

 

6

و افسوس

که برای داشتن تو،

بسی زود

دیر شد...

 

بابا علی

تمام شدی

تمام

.

 

28 اسفند 87

====

یادداشت :

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست

برخیز و به جام باده کن عزم درست .

کاین سبزه که امروز تماشاگه توست

فردا همه از خاک تو بر خواهد رست .

(خیام)

 

1-   فردا می بایست سال مرگ نازنین مادر بزرگم باشد ، که همسر بزرگوارش یک روز مانده به اتمام آن سال ، دنیا را به ساکنانش ارزانی داشت و رفت ...

2-      پیشاپیش نوروز جمشیدی را به شما نازنین دوستانم شادباش میگویم و امید که سال 88 سالی آسوده باشد ...

سر فراز و مانا باشید