سرنوشت
من و تنهایی و این عمر تباه
تو و دل سنگی و آن چشم سیاه
من و چشمی پر زخون خیره به راه
تو و عاشقی کشی زان روی چو ماه
ساغری به دوش من پرش زه آه
آجری به سقف تو پرش ز کاه
این همه وسوسه و خواهش ما
کو کسی که بنگرد به زیر پا
عاقبت این مفلسی گناه ماست
دم به دم مستی به جای جاه ماست
***
یک نفس آن دو چشمت را ببند
دیدی این تن آن چنان افتد به بند
آن دمی که عاشق زار تو شد
با همان عهدش گرفتار تو شد
بگشود آغوش و نازت را خرید
نا امیدی دید آغوشی ندید
***
یک شبی بی یاد تو خوابم نبرد
یک دقیقه مستی از یادم نبرد
یاد آن چشمان بی پروای تو
بوسه ها و عشق بی همتای تو
چشم من حتی به لحظه ای ندید
بی تو دنیایم ، چه زجری می کشید
***
این چنین تنهایی در باورم بود؟نه
یا چنان رسوایی در خاطرم بود؟نه
عاقبت را این چنین پنداشتم ؟ نه
جز محبت آرزویی داشتم ؟ نه
***
بعد تو هم ساغر مستان شدم
آن چه بافتی ، عاقبت من آن شدم
کوه به کوه دریا به دریا من روان
می خریدم بار غم ها را به جان
کو طبیبی که کند درمان دل
بِکَند بیرون بریزد جان دل
کو رفیقی که با او راز گویم
کو مریدی که درمانم بجویم
آن همه احساس من امروز کو ؟
جام عشقت با که گشته رو برو ؟
کو ؟کدامین بوسه ام بیهوده بود ؟
ساغر عشق چون شکست ، غم را چه سود ؟
***
امشب از آغوش که گرمی عزیز ؟
جامی از غم در ساغر این دل بریز
بی غمی من را کم از مرگ نیست
سوته دل را شب نشینی ننگ نیست !
***
این چنین است رسم این دنیای دون
شوید آخر نام تو دست جنون
شوید از خاطر تو عشق مرا
ریزد از درد جدایی ، خون ما
بگذرد این روزگار پست مست
می نشینم تا ابد باده به دست.
***
این چنین رسوایی برایم که نوشت ؟
شرمم آمد بنویسم سرنوشت
رای و تدبیر دلم این گونه بود
عمر بر پای تو بستن بیهوده بود.
***
من و ته مانده ی این جام شراب
تو و خون من و یک مستی ناب
من و دلتنگی ایام شباب
تو و سردی با من مرده به خواب
30/1/88-28/11/86
====
سر افراز باشید .