برای مادرم
1
روح من
در رود زمان جاری خواهد بود ،
مادرم !
از چه مینالی ؟
و شب ها
در آغوش تو
قصه ی هفت سنگ صبور
همان که پیشتر مادرت
برای تو میخواند
را گوش میکنم ،
دیگر از چه بی تابی ؟
گریه ام را میخواهی؟
بیا ببین!
این اشکهای من است
که بر این کاغذ چکید
و هیچ کس باور نکرد
که اینجا
برای با تو بودن
و تو را داشتن
هوا کم است!
***
2
چند سال
چندین سال
تا کی
به انتظار
تعبیر تصویر تو بنشینم ؟
من از تو دلتنگ ترم ...
روح من
منتظر تو خواهد نشست
تن خاکی ام را
برای چه میخواهی ؟
***
3
دفتر صد برگ جوانی ام
تنها صحبت سوگ بود
و اندیشه ی سکوت
و هیچ کس نفهمید
چرا هیچ گاه دم نزدم!
و هیچ گاه نپرسید کسی
که فلانی
تو عاشق نمیشوی ؟
من از تو بیکس ترم مادر ...
***
4
وقتی میروم
به خوابی ابدی
قول میدهم
به مردانگی ات سوگند
که هر شب
وحتی لابلای چرت بعد از ظهر
خواب تو را ببینم
مادرم
برای من مکن زاری...
روح من
آنجا
در مرداب زمان
کوچه به کوچه
شهر به شهر
به دنبال آغوشی میگردد
که زمانی بی هیچ
نیازی
بی هیچ
منتی
آرامگاهش بود
و آغوش تو را لابلای
آغوش هزاران مادر
داغ دیده می جوید،
من بی تو نخواهم ماند...
***
5
من بی تو نخواهم خواند
می نشینم تا بیایی
با هم
با صدایی بلند
سرود عشق را بخوانیم ....
راستی شبی که به دیدارم میایی
بابا را هم بیاور
که اینجا،
دلم برایش تنگ است
8/8/87
====
یادداشت : تقدیم به مادرم و دوست خوبم مهدی،که هر دو از دوست داشتنی ها و عزیزان زندگی من هستند !
گاهی داشتن دوستهایی چنین انسان را به زندگی و تداوم این روزگار امیدوار میکند !