آخرین وسوسه
و آنکس که از نوع من است ، با تجربه های نوع من رو در رو میشود به طوری که نخستین همراهانش می بایست نعش ها و دلقک ها باشند .
فردریش نیچه – چنین گفت زرتشت

آخرین وسوسه
طرح سراب می کشم
نقش بر آب می کشم
در پس این شب گریه ها
حسرت خواب می کشم
***
خیال پوچ بودنت
وسوسه ی آمدنت
شده امید هر شبم
کاش دوباره بینمت
***
محو تماشای که ای ؟
باده به جام دشمنی ؟
من و بغض شکسته ام
دستت به دست دیگری
***
چشم به روی هم گذار
پا به روی قلب زار
هیچ مپندار هنوز
هست غریبی بی قرار
***
خطر به اندیشه مکن
بگذر از این دریای خون
بنگر به اندازه ی آه
سیل غم و شور جنون
***
وسوسه ی ترانه بود
خطی اگر قلبم سرود
این آخرین وسوسه ام
شوریده ای شبانه شد
...
15/1/88
===
سرانجام آخرین وسوسه هم گریسته شد و عنوان جدید وبلاگم و نیز نخستین شعر سال 88 نام گرفت .
مادرم و مهربانی هایش را >>>اینجا<<< بخوانید.
پیروز باشید ...